پسر کالوین جوینر در دبیرستان رای داد که پسر به احتمال زیاد موفق می شود. 20 سال بعد او یک حسابدار است. با نزدیک شدن به دوره متوسطه او ، او سعی می کند با همکلاسی های قدیمی خود ارتباط برقرار کند. و شخصی به نام باب استون با او تماس می گیرد. او می گوید که در مدرسه به رابی وردیشت معروف بود. کالوین به یاد می آورد که او را برکنار کردند ، در واقع پس از یک شوخی بسیار نامطبوع که او مدرسه را ترک کرد. آنها قبول دارند که ملاقات کنند و کالوین از اینکه چقدر تغییر کرده تعجب می کند. باب از کالوین می خواهد به او کمک کند. او می گوید بله و مورد بعدی که می داند برخی از مردان در خانه او پشت سر هم رفته اند. آنها سیا هستند ، یکی از مسئولین به دنبال استون است
پسر کالوین جوینر در دبیرستان رای داد که پسر به احتمال زیاد موفق می شود. 20 سال بعد او یک حسابدار است. با نزدیک شدن به دوره متوسطه او ، او سعی می کند با همکلاسی های قدیمی خود ارتباط برقرار کند. و شخصی به نام باب استون با او تماس می گیرد. او می گوید که در مدرسه به رابی وردیشت معروف بود. کالوین به یاد می آورد که او را برکنار کردند ، در واقع پس از یک شوخی بسیار نامطبوع که او مدرسه را ترک کرد. آنها قبول دارند که ملاقات کنند و کالوین از اینکه چقدر تغییر کرده تعجب می کند. باب از کالوین می خواهد به او کمک کند. او می گوید بله و مورد بعدی که می داند برخی از مردان در خانه او پشت سر هم رفته اند. آنها سیا هستند ، یکی از مسئولین به دنبال استون است