لو کلارک چیزهای زیادی را می داند. او می داند که بین ایستگاه اتوبوس و خانه چند قدم وجود دارد. او می داند که دوست دارد در کافی شاپ The Buttered Bun کار کند و می داند که ممکن است دوست پسرش پاتریک را دوست نداشته باشد. آنچه لو نمی داند این است که او قصد دارد شغل خود را از دست بدهد یا اینکه دانستن آنچه در آینده است عاقلانه است. آیا تراینور می داند که یک تصادف رانندگی تمایل او برای زندگی را از بین برد. او می داند که اکنون همه چیز بسیار ناچیز و ناخوشایند است و دقیقاً می داند که چگونه می خواهد جلوی این کار را بگیرد. آنچه که ویل نمی داند این است که لو قصد دارد با شورش رنگی به دنیای خود بیفتد. و هیچکدام از آنها نمی دانند که برای همیشه تغییر می کنند
لو کلارک چیزهای زیادی را می داند. او می داند که بین ایستگاه اتوبوس و خانه چند قدم وجود دارد. او می داند که دوست دارد در کافی شاپ The Buttered Bun کار کند و می داند که ممکن است دوست پسرش پاتریک را دوست نداشته باشد. آنچه لو نمی داند این است که او قصد دارد شغل خود را از دست بدهد یا اینکه دانستن آنچه در آینده است عاقلانه است. آیا تراینور می داند که یک تصادف رانندگی تمایل او برای زندگی را از بین برد. او می داند که اکنون همه چیز بسیار ناچیز و ناخوشایند است و دقیقاً می داند که چگونه می خواهد جلوی این کار را بگیرد. آنچه که ویل نمی داند این است که لو قصد دارد با شورش رنگی به دنیای خود بیفتد. و هیچکدام از آنها نمی دانند که برای همیشه تغییر می کنند